۳۱ تیر ۱۳۹۱، ۱۰:۴۷

صدای «پیانو» در کتابفروشی‌ها شنیده شد

صدای «پیانو» در کتابفروشی‌ها شنیده شد

رمان «پیانو» نوشته ژان اشنوز با ترجمه کیهان بهمنی توسط نشر افراز به چاپ رسید.

به گزارش خبرنگار مهر، ژان اشنوز برنده جایزه گنکور 1999 فرانسه،‌ یازدهمین رمان خود «پیانو» را در سال 2003 نوشت. اولین رمان این نویسنده در سال 1979 با عنوان «نیمروز گرینویچ» منتشر شد. خلق این اثر و رمان «ما سه نفر»‌ در سال 1992 شهرت فراوانی برای اشنوز به ارمغان آورد.

ویژگی بارز آثار اشنوز،‌ بهره‌گیری از سبک نثر جملات کوتاه و موجز، مانند ارنست همینگوی، بذله‌گویی خشک و رسمی و انتخاب دقیق کلمات و ایماژهاست. هر یک از رمان‌های اشنوز دارای کنایه‌هایی تند و چند لایه است و بررسی مجموعه آثار او نشان دهنده این ویژگی است که ارتباطی منطقی و بینامتنی بین این کنایات وجود دارد و وجود چنین ارتباطی نیازمند هوشیاری خواننده در حین خوانش آثار او است.
 
منتقدین اشنوز را یکی از بهترین داستان‌سراهای نسل نویسندگان مطرح دوران حاضر می‌دانند. اشنوز نویسندگی را از زمانی آغاز کرد که مساله طرح داستان، موضوعی بحث برانگیز در میان نویسندگان بود. اما با این وجود، اشنوز ثابت کرده است که هنر داستان‌نویسی و استفاده از عناصر قراردادی داستان‌نویسی منافاتی با نوآوری ندارد. در واقع برخلاف عقاید پیشین، اشنوز کاملا ثابت کرده است که طرح منسجم داستان به شیوه‌ای عالی باعث می‌شود نوآوری‌ها و خلاقیت‌ها در شیوه و درونمایه داستان به وجود بیاید.
 
 
این رمان در سه بخش کلی و 28 بخش کوچک‌تر نوشته شده است. در قسمتی از این رمان می‌خوانیم:
 
با دیدن پیانو، ماکس ناگهان به خاطر آورد که در چند روز گذشته پاک موسیقی را فراموش کرده بود. اما هنوز موسیقی تمام زندگی ماکس بود و یا حداقل زمانی تمام زندگی‌اش بود. اما در این مورد چیزی به بلیارد نگفته بود و این مساله آن‌قدر ادامه یافته بود که اکنون احتمالا بلیارد می‌پنداشت فکر موسیقی از ذهن ماکس پاک شده است. در ضمن ماکس به خاطر آورد که وقتی بلیارد به او گفته بود که باید موسیقی را فراموش کند انگار دنیا را بر سرش خراب کرده بودند. اما خوب الان آن‌جا یک پیانو بود.
 
ماکس به آرامی به پیانو نزدیک شد. انگار آدمی به یک حیوان وحشی نزدیک می‌شد. انگار با کوچکترین حرکت تند او پیانو ممکن بود پرواز کند و دور شود. زیر پوشش این مدل چیست و دوست داشت ببیند این پیانو چه می‌گوید. اما اول با احتیاط و با چند قدم فاصله از پیانو ایستاد و سعی کرد ببیند روی پلاک نام پیانو چه نوشته است. نه گاوو بود و نه اشتاین‌وی. بک اشتاین و بوسندورفر هم نبود. روی پلاک بالای صفحه کلید هیچ امضا و اسمی نبود. یک پیانوی بزرگ و بدون اسم بود. مشکی، براق، درخشان و تک بود. درش هم بسته بود. در حالی که آرام آرام به آن نزدیک می‌شد به آرامی کف دست‌هایش را برگرداند به حالتی که برای باز کردن در پیانو آماده باشد اما هنگامی که آرام انگشت‌هایش را روی در پیانو گذاشت تا آن را باز کند، متوجه شد که قفل است و بنابراین صفحه کلید قابل دسترسی نیست.
 
ماکس باز هم با اصرار سعی کرد آن را باز کند اما نه باز نمی‌شد. قفلش کرده بودند. یکی از چندین هنر برنی این بود که در چشم به هم زدنی قفلی را باز کند اما آن‌جا دیگر برنی نبود. برنی هم بخشی از زندگی ماکس بود....
 
این کتاب با 192 صفحه، شمارگان هزار و صد نسخه و قیمت 4 هزار و 400 تومان منتشر شده است.
کد خبر 1654315

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha